خوارزمى مى گويد: حسين بن على عليهما السلام كه حملات پى در پى و جنگ سختى مى نمود، در هر حمله گروهى از دشمن را به خاك و خون مى كشيد. يكباره دشمن تصميم گرفت كه با وارد ساختن ضربه روحى آن حضرت را از كار بيندازد و لذا در ميان او و خيمه ها حائل گردد و حمله به سوى خيمه ها را آغاز نمود.
در اينجا بود كه امام عليه السلام با صداى بلند فرياد نمود: (( يا شِيعَةَ آلِ اءَبِى سُفْيانَ … ))؛ اى پيروان خاندان ابى سفيان، اگر دين نداريد و از روز جزا نمى هراسيد، لااقل در زندگى آزادمرد باشيد و اگر خود را عرب مى پنداريد به نياكان خود بينديشيد و شرف انسانى خود را حفظ كنيد.
شمر گفت: ((ماتَقُولُ يا حُسَيْنُ؛)) حسين! چه مى گويى؟
آن حضرت عليه السلام پاسخ داد: (( اَنَا الّذى اءُقاتِلُكُمْ...))؛ من با شما مى جنگم و شما با من مى جنگيد و اين زنان گناهى ندارند. تا من زنده هستم به اهل بيت من تعرض نكنيد و از تعرض اين ياغيان جلوگيرى نماييد.
شمر گفت: (( لَكَ ذلِكَ يَا ابْنَ فاطِمَةَ؛)) فرزند فاطمه اين حق را به تو مى دهيم.
سپس سپاهيان را صدا كرد: (( اِلَيْكُمْ عَنْ حَرَمِ الرَّجُلِ وَاْقصُدُوهُ بِنَفْسِهِ فَلَعَمْرِى لَهُو كُفْوٌ كَرِيمٌ...))؛ دست از حرم وى برداريد و حمله را متوجه خود او سازيد به جانم سوگند او هماورد شريفى است.
(منبع: سخنان حسين بن على (ع ) از مدينه تا كربلا، محمّد صادق نجمى)