آمدم در كربلا تا با خدا سودا كنم |
از دل و جان حكم او را مو به مو اجرا كنم |
آمدم تا در ره عهدى كه بستم با خدا |
دين و قرآن را به خون خويشتن احيا كنم |
آمدم تا برگه آزادى اسلام را |
با نثار خون هفتاد و دو تن امضا كنم |
آمدم تا نخل توحيد خدا را بارور |
با نثار اكبر و عبّاس مه سيما كنم |
آمدم تا بر عليه دشمنان جدّ خود |
با قيام خويش بر پا، محشر عظمى كنم |
آمدم تا تشنه لب ، جان در ره جانان دهم |
نقش خود را در زمين كربلا ايفا كنم |
آمدم تا بندگان را رهنمائى سوى حقّ |
با اسيرى رفتن ذريّه زهراء كنم |
آمدم تا با نثار كودك شش ماهه ام |
زاده مرجانه را بى چاره و رسوا كنم |
شرح احوال شهيدان ، گرچه زد آتش به جانم |
از غم سالار ايشان ، سوخت مغز استخوانم |
يادم آمد رفتنش ، چون با تن تنها به ميدان |
اشك ريزان همچو باران ، از سحاب ديدگانم |
از پى اتمام حجّت ، ايستاد آن حجّت حقّ |
ليك با حالى كه تقريرش نگنجد در زبانم |
گفت و اى ، لشكر من آخر زِيْن عرش كردگارم |
بنده خاصّ خدا و پادشاه إ نس و جانم |
علّت ايجاد موجودات و سِرّ كاف و نونم |
مقصد و مقصود حقّ از خلقت كَون و مكانم |
واجب ممكن نما و ممكن واجب صفاتم |
اوّلين مخلوق خلاّق زمين و آسمانم |
صورت انسان كامل از سلاله ماء و طينم |
احسن التّقويم حقّ را معنى و شرح و بيانم |
يادگار حيدر صفدر، اميرالمؤ منينم |
زاده خيرالبشر، پيغمبر آخر زمانم |
شاه بطحا، ماه يثرب ، زاده زهراى اطهر |
گر نباشم ، هر چه باشم ، من شما را ميهمانم |